محل تبلیغات شما

sarreseed



 خداوند بارها گفته که انسان رو عجو ل  کم تحمل  و هرچیزی که معادلش باشه افریدیم
 خوب!!!!
حالا سوال اینه که چرا اینقد توصیه به صبرو تحمل در برابر سختی ها و اینا میکنه؟؟؟ توصیه ای که گاهی انسان رو به سر حد لبریز شدن از زندگی میرسونه یعنی وقایعی حوادثی در زندگی پیش میاد که  وضعیت از صبر کردن هم میگذره  نمی فهمم  یعنی  خدای متعال میخواد برخلاف اون چیزی که ما رو افریده و برخلاف فطرتمون عمل کنیم؟؟
اینجوری که سخته خیلی:( 
احتمالا تفاسیر و احادیث و ایه های زیادی هست که پاسخ منو میشه داد چیزی و یا کسی که علمش رو داره و من ا علمش رو ندارم.وولی من سوالم اینه چرا اخه؟؟  اصن چرا اینکارو کرده .خوب میتونست ذاتا انسان رو بردبار و صبور خلق کنه که بعد راحت تر هم عمل کنه  

.


 قضیه هربار ورژن اپدیت تر و اینار قبلا گفتم در پست قبلی، خواستم بگم به سرعت دوباره تکرار داره میشه این موضوع .امیدوارم ایندفعه دهنم وا نمونه امیدوارم ایندفعه همه حجم اینترنت روح و روانم صرف نشه تا اومدن ورژن بعدی








همیشه انطوری که ما در ذهنمان برنامه ر یزی میکنیم پیش نمیره و همیشه و قطعا، هیچ وقت روزگار بر اساس میل درونی مان و برنامه ریزی  شخصی مان نمی چرخه .پس هروقت هرجور که دلت خواست و نشد هروقت روزگار برخلاف دلت چرخید تو هم  باهاش بچرخ  و برنامه ریزی هاتو عوض کن. بچرخ مثل عقربه  های ساعت .اگر بمانی  و درجا بزنی زیر چرخ همین روزگار له خواهی شد.
تقریبا چهار پنج سال پیش  برای یکی از  موضوعات زندگی ام () براساس چیزی که میخواستم  پیش رفتم و بر طبق  شواهدی  که انگونه  نشان میداد جلو رفتم و برنامه ریزی کردم.ولی در نهایت بعد مدت ها همه چیز برعکس شد همه چیز مع شد برخلاف انتظار   .فک نمیکردم روزگار  تا این حد بچرخه .فک میکردم اونجوری میشه که دلم میخواست و پیش بینی میکنم. . باید روشم و عوض میکردم و حالات دیگه رو هم مدنظرم قرار میدادم.هیچ وقت نباید همه تخم مرغ هام و در یک سبد میگذاشتمولی خوب و گذشت بزرگنرین تجربه ام شد هرچند تلخ بود. 
با این حال امیدم بخداست

 یک بار نشد اراده کنی . برنامه ریزی کنی برای چیزی کاری ، ناگهان  روزگار. کائنات جبرزمانه ،  ضربه شصت بهت نشون نده
 
همین اختیار فرمالیته هم که داریم بگیر از مون راحت شیم . حداقلش اینجوری دیگه با  جمله" حکمت خداست " یا حتما حکمتی داره به خودمون دلداری نمیدیم والا .

 روزای اول که حال واحوال این ویروسه پخش شده بود مصرف موادضدعفونی ودستکش احتیاط فوق العاده زیادبود توخونه بعدش کمکم خسته شدم و به شستن دست ها اونم مرتب وقبل وبعد هربار دست زدن به سطوح مشکوک اکتفا کردم. الان بعد گذشت یکی دوهفته  ازهمونم خسته شدم و نحوه تمیزکاریم وقتی بیرون نمیرم به دوران قبل ازکرونا برمیگرده ! 
خونه نشینی خیلی سخته. کتاب که زیاد دارم برای خوندن والبته فیلم برای دیدن ولی حال وحوصله هیچکدوم رو ندارم :/  


 + این داستان ویروسه و خانه نشینی باعث شد به سیستم سنتی قبلی وبلاگ خوندن رو بیارم و  چندتا وبلاگ رو نشیستم خوندم  وهمزاد پنداری کردم فکر میکنم لذتش بیشتره تا این شبکه های مجازی که پراز بچه مدرسه ای هست و کلا محدوده سنی نداره .دیگع من واقعا تحمل ندارم روزی صدتا درخواست داشته باشم که 90 تاش بچه مدرسه ای باشن :))



+
 فکر میکنم اصطکاک با خانواده برای یک دختر پسر سی وبالای سی خیلی بیشتر از یک جوون یا نوجون   بین 10 تا 20 ساله هست و تقلا برا استقلال وانگیزه برای ترک خونه بیشتر ! 
دیگه اینکه الگو وروش خانواده اای ایرانی  تقریبا همه جا ایران یکجوره وتکراریه مثل  دفاع بیش از اندازه  ویکطرفه مامان جماعت از فک وفامیلش  دربرابر. بچه هاش!  چشم همچشمی بین عروس وخانواده شوهر وحتی دخترهای فامیل سر جیزای پیش پا افتاده! دخالت  خانواده پسر برای انتخاب همسر   پسر،ونگاه از بالا به پایین خانواده پسر به عروس اونجور که من دیدم تحصیلات وفرهنگ بالا ورزندگی مدرن هم نتونسته ابنچیزارو  از جامعه ما حذف کنه!



+  اونجور که دیدم ظاهرا دهه شصتیا تو خیلی چیزا اشتراک دارن. حتی تو سوابق زندگی خانوادگی! درگیری بین سنت ومدرنیته که عضو ثابت این اشتراکاته




+. توی بررسی هایی که در موضوعات خصوصی ایم داشتم فهمیدم فقط چندنفردوست خیلی مودرداعتماد دارم  که تواوج امپاس ومشکلات  بهشون پناه میبرم وقادرهستم باهاسون براحتی گفتگو کنم!  تمام  هرچندنفر اینا  در قومیت ، دین/مذهب، شهر ، سبک زندگی، هیچ اشتراکی با من ندارن!
قبلا هم زیاد به این موضوع فکر میکردم که چرا درتمام این سالها بهترین دوستان من که نزدیکی های روحی  ذهنی باهاشون داشتم کسانی بودن که خیلی تفاوت بامن. داشتند!


اینقد بدم میاد تو وضعیتی قراربگیرم که مبجور بشم  برای رسیدن به هدفم  و یا حقم  دوساعت بشینم فکر  کنم مقدمه چینی کنم - فکر کنم - ت های فن بیان رو به کار ببرمم  که نگو
درا در اکثر  چنین مواردی طرف مقابل اخلاق وقلق های خاصی داره  که مجبوری جانب احتیاط رو رعایت کنی وبسیار صبور باشی× وهمزمان باهاش رودربایستی زیادی هم داری!
نمیدونم فقط برای من اینجوری پیش میاد یا برای همه هست؟
این موارد زیادبرام پیش اومده  وهمیشه بامن بوده
تمام دورانی که با رساله وپروژه هام درگیر بودم سختی خود کار یکطرف استادهایی که شرایط بالارا داشتن یکطرف دیگه منو ازار میداد!
لامصب هی باید ازسلول های مغزیت کمک میگرفتی که چی بگی چی نگی  که استادی که دمدمی مزاج و غیرقابل پیش بینی هست  نزنه کارت رو لفت نده!یا لج نکنه 
حالا تومسئله روزمره زندگیم که اصلا ربطی به درس وپروژه نداره دوباره تو همین موقعیت گیر کردم!
 
 ازمن به شما نصیحت هیچ وقت کارتون رو ب فامیل یا اشنایی که باهاش رودربایسی دارین نسپارید تا مثل من گیرنکنید برای گرفتن حق تون!


+ اینکه میگن انسان بنده پول هست کاملا درسته! تا وقتی نیازهات رفع نشده باشند فرقی نمیکنه مادی باشن یا معنوی بنحوی بنده همون نیازها هستی

خیلی اوقات ادمها کاری هایی میکنن ویا حتی کارهایی نمیکنن  ( سکوت هایی میکنن )که ریشه درمسایل مادی ونداشتن پول داره!

 از قدیم  گفتن نون بازوی خودت رو بخور منت نامرد نکش!


+ دی ماه خیلی تلخی بود :( پر بود از خبرهای  غمگین . چه درسطح ملی وبرای همه هموطنان چه درسطح شخصی برای شخص خودم!
دراقوام واشنایان وهمسایه ها فوت های زیادی شد .انگار عزراییل دی ماه اومده بود طرف ما!
 
جالبه هروقت که من زیاد به مرگ فکر میکنم فوتهای زایدی اتفاق میفته در اطرافم.
 یک شب اینقد تو فکر بودم که فردا صبح که بیدار شدم همسایه مون فوت شد 
 یک شب دیگه هم همینجور  توفکر بودم - بعد که خوابیدم خواب مرگ دیدم  خواب ادم های  زیادی میددیدم که نمیشناختمشون  جهر های زیادی بودن بعد که از خواب بلند شدم  خبر سقوط هواپیما رو شنیدم!  یکی ازاون  های که توخواب دیدم چهر ه اش شبیه یکی از جان باختگان هواپیما بود!
تا چند روزی توشو ک بودم ////بعدا خودمو قانع کردم که ممکنه اتفاقی باشه
همه ادما توخواب ممکنه ادم ناشناس خواب ببینن که درواقعیت به یکی شباهت داشته باشه
اما نکته  وحشتناکش اینجا بود که من بودم با کلی ادم ناشناس که همه دریک حالت خاص بودن انگار روی زمین فیکس نبودن  ولی من بودم   توخواب  درحالی که دست وپامو نگاه میگردم میگفتم هی بخودم نکنه من مردم؟  تا اینکه یکی شون  گفت نه  تو زنده ای ما مردیم! بعدم با وجشت ازخواب پریدم

 هنوزم وقتی به این خوابم فکرمیکنم تن وبدنم میلرزه
   

 پست هام رو که مرور میکنم میبینم خیلی درمورد مرگ نوشتم قبلا هم نوشتم/
امیدوارم طوری بشه که درمورد چیزای خوب هم بنویسم بزودی



امان از فکر وخیال هایی که بیهوده میاد ومیره 
تاحالا شده بخواید از افکار ذهنی تون رها بشید اما نتونید؟
تا حالا شده فرد یا افرادی رو پاک کنید نشه 
تا حالا شده بخواید منطقی باشید اما نشه؟
تاحالا شده نخواید توهم بزنید ولی نشه؟
تا حالا شده  افسار ذهن و خیال تون از دست تون خارج بشه اونم تو یک غروب غم انگیز خیلی گرم تابستون در روز تعطیل؟
کاش هیچ وقت تعطیل نشه کاش همیشه سرکار باشیم   همیشه کانتکنت با همکاران و زیراب زنی باشه ولی اینهمه فکر وخیال  نخوره  به جون مون 


کاش یک ناشناسی باشه بیاد بشینه کنارت یک دل سیر باهاش حرف بزنی . اونم حرف بزنه خوب که خالی شدیم دوتایی هرکی بره سی خودش

مزیت ناشناس اینه که ده سال بعد دردلت رو نمیکوبه تو سرت !



آخرین جستجو ها

ᗷᒪᗩᙅḰ & ᙡᖺᓮ♈ᗴ اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها آموزش و پرورش مجازی مغرور عاشق Dana's game تور دبی – تور آنتالیا|نوروز 99 | تور استانبول|پرواز اطلس جت ovhincontcom widrapadun کارآفرینی در یک نگاه aliabdi67@ بدون عنوان